پیوند انگاری در سوگیری شناختی چیست/ویژگی تئوری توطئه
پیوندانگاری (Illusory correlation) پدیدهای است که ذهن تمایل دارد بین پدیده دو پدیده ارتباط برقرار کند، در حالی که در واقعیت بین آن دو پدیده ارتباطی معنادار وجود ندارد. مثلا پدیده a را به صرف همزمانی با پدیده ی b ، بعنوان علت بر میشمرد.
پیوندانگاری را نخستین بار لورن چَپمَن، محقق دانشگاه ایلینوی جنوبی ، در سال ۱۹۶۷ به کار برد.
پدیدههایی همچون خرافات ، اعتقاد به سحر و جادو ، نحوست و شگون ، تعصبات قومی قبیلهای همگی تحت تاثیر پیوندانگاری هستند.
همچنین طرفداران تئوری توطئه شدیدا تحت تاثیر این سوگیری بوده و ازینروست که هر نقش قاشق و چنگالی در هرجا می یابند یا میسازند ، تاییدی بر ادعای خود محسوب میکنند.
هرگاه چیزهایی را راحتتر به یاد میآوریم، احتمال بیشتری وجود دارد ، ربطی بین آنها برقرار کنیم .
- دانش آموزی که امتحان مهمی را که چهارشنبه پیش داده خراب کرده ، به این باور میرسد که چهارشنبهها برایش بدشانسی میآورند.
- فوتبالیستی که گمان میکند لباسی خاص برای او شانس میاورد ، چون یک یا چند بار که آن لباس را پوشیده بوده ، نتایج درخشانی بدست آورده .
- شخصی که در کافه ای خاص ، قهوه روی لباسش میریزد و گمان میکند هر بار به آن کافه برود این اتفاق تکرار خواهد شد. ( برقراری ارتباط بین ریختن قهوه روی لباس و آن کافه ی خاص ، در حالیکه این اتفاق در هر جایی ممکنست اتفاق بیفتد )
نمونه هایی از اثرات این سوگیری
توجه به همبستگی ها یعنی همزمانی پدیده ها و تعافب رخدادها میتواند به افزایش دانش و شانس بقای انسان منجر شود ، مثلا : وقتی میبینیم با شروع تاریکی شب خطراتی مانند هجوم حیوانات وحشی ، سقوط از بلندی ها و برخورد با اجسام افزایش پیدا میکند متوجه ارتباط تاریکی با افزایش خطر میشویم و تمهیداتی میاندیشیم.
به تعبیری ارتباطی عِلی بین تاریکی و خطر برقرار میکنیم .
برای تکمیل بحث و آشنایی با چگونگی در امان ماندن از خطاهای ناشی ازین سوگیری مطالب زیر را مطالعه کنید :
ریحانه پارسا رو لخت کردن...
که ما از مرگ آزاده نامداری
که میخواست حواسمون رو از قرارداد ۲۵ ساله چین پرت کنه... غافل بشیم
جاناتان برای گذران تعطیلات برای نخستین بار در عمرش به تهران سفر میکند.
اولین روزی که میخواهد سوار مترو شود یک نفر خیلی بیادبانه هلش میدهد و جلوتر سوار میشود.
او بعد تصمیم میگیرد برود یک رستوران خوب. آنجا نیز پیشخدمت رستوران خیلی عصبانی با وی برخورد میکند.
از رستوران که بیرون میآید از یک رهگذر درباره نشانی مقصد بعدیاش میپرسد و طرف خیلی بیحوصله جوابش را میدهد. وقتی بعدا دوستان جاناتان از وی درباره سفرش میپرسند، وی با یادآوری خاطرات ناخوشایند سفر نتیجه میگیرد "تهرانیها خیلی بیادبند" یا "ساکنان شهرهای بزرگ بینزاکتند." مشکل اینجاست که جاناتان تمام لحظات دیگر سفر را نادیده میگیرد.
زمانهایی که سوار مترو شده و هیچ مشکلی پیش نیامده، رستورانهای دیگری که رفته و همه چیز خوب بوده، تاکسیهایی که سوار شده و با رانندگان خوشمشربشان همکلام شده
هیچ کدام در خاطرش نمیماند.
در نتیجه به راحتی اسیر پیوندانگاری میشود در حالیکه ارتباط معناداری بین زندگی در هر شهر یا کشور و رفتار تمام مردمان آنجا وجود ندارد.
پیوندانگاری را نخستین بار لورن چَپمَن، محقق دانشگاه ایلینوی جنوبی در شهر کاربوندیل، در سال ۱۹۶۷ به کار برد.
پدیدههایی همچون خرافات، اعتقاد به سحر و جادو و تعصبات_قومی قبیلهای همه تا حدی تحت تاثیر پیوندانگاری هستند.
در اینگونه موارد ذهن دو گروه مستقل پیشامد را به اشتباه به هم پیوند میزند.
بررسیهای متعددی در علوم شناختی ثابت کردهاند که ذهن بین دو گروه از خاطرات تبعیض قائل میشود:
خاطراتی را که به آسانی به یاد میآورد ، بیش از اندازه مهم تلقی میکند و
خاطراتی را که به سختی به یاد میآورد، کمتر از حد معمول.
به عبارت دیگر هرگاه چیزهایی را راحتتر به یاد میآوریم، احتمال بیشتری وجود دارد ربطی بین آنها برقرار کنیم در حالی که ممکن است هیچ ارتباطی واقعاً با هم نداشته باشند.
مثال : مهسا کلاس پنجم است. وی بر این باور است که همه معلمها انسانهای خوبی هستند در نتیجه به هر معلمی اعتماد میکند.
مثال دو: شهروز مربی فوتبال است. او اعتقاد دارد هرگاه لباس خاصی را میپوشد تیمش برنده میشود در نتیجه سعی میکند در بیشتر مسابقات همان جامه را بر تن کند.
مثال سه:
زهرا دانشآموز دبیرستان است.
او امتحان مهمی را که چهارشنبه پیش داده خراب میکند و به این باور میرسد که چهارشنبهها برایش بدشانسی میآورند.
مثال چهار:
ساناز به وقت گذرانی در کافیشاپهای مختلف علاقه زیادی دارد. در یکی از کافیشاپها، فنجان قهوه روی لباسش چپه میشود. او دیگر به این کافیشاپ نمیرود چون گمان میکند که ممکن است این اتفاق دوباره رخ دهد.