توضیح مغالطه علت شمردن مقدم/تفکرنقاد
Moghaleteh دوشنبه 23 اسفند 1400 بازدید: 666

توضیح مغالطه علت شمردن مقدم/تفکرنقاد

مناظره‌های سیاسی همیشه پر از مغالطه است. یک دلیل ساده دارد: هر دو طرف در پی اثبات «حقیقت» نیستند؛ بلکه می‌خواهند رقیب را ساکت و منکوب کنند. شالوده استدلال‌های مناظرات سیاسی، جدل است و نه برهان. وقتی گفتگو جدلی باشد، شک نکنید مغالطه هم همراهش خواهد بود. مهاجرانی در گذشته اصلاح طلب بود. مهاجرانی اینکه فراری و خارج از کشور [ضدانقلاب] است. پس: اصلاح طلبی به ضدیت با انقلاب خواهد رسید. یا پس اصلاح طلبی منحرف شده است.




مناظره حسین شریعتمداری و صادق خرازی را می‌خوانم. شریعتمداری برای اثبات «انحراف اصلاحات» می‌گوید: « مهاجرانی و رمضان‌پور (معاون فرهنگی وزارت ارشاد در دوران مسجد جامعی) و همچنین حدود ۸ تا ۱۰ نفر از نمایندگان مجلس ششم اکنون در خارج از کشور هستند و فراری‌اند. بالاخره آن‌ها زمانی مسئولیت داشته‌اند.» شریعتمداری چند دقیقه بعد در انتهای مناظره آن جمله مشهور و البته درست را می‌گوید: «میزان حال فعلی افراد است و این مسأله بسیار اهمیت دارد.»
صورت استدلال شریعتمداری این گونه است:
 الف و ب در گذشته ج بودند.
الف و ب اینک د هستند.
پس: ج به د خواهد رسید.
مهاجرانی در گذشته اصلاح طلب بود.
مهاجرانی اینکه فراری و خارج از کشور [ضدانقلاب] است.
پس: اصلاح طلبی به ضدیت با انقلاب خواهد رسید. یا پس اصلاح طلبی منحرف شده است.

این استدلال نادرست است. چون علاوه بر اینکه صدها مورد نقض دارد، می‌توان همین استدلال را علیه اصولگرایان طرح کرد. مثلاً گفته شود فرد الف در گذشته اصولگرا بود. فرد الف اینک به فساد اقتصادی متهم شده است. پس اصولگرایی به فساد اقتصادی می‌رسد. این شیوه استدلال قطعاً نادرست است. الف پیش از این مؤمن بود. الف اینک ملحد است. پس ایمان به الحاد می‌رسد یا مثال بالعکس پس الحاد به ایمان می‌رسد. یک مثال سیاسی روشن از زبان حسین شریعتمداری بنویسم. هاشمی و روحانی [و حتی ناطق نوری] از اعضای جامعه روحانیت مبارز بودند. هاشمی و روحانی اینک دارای تفکر سازش [که خیلی آخ است] هستند. آیا می‌شود نتیجه گرفت که عضویت در جامعه روحانیت سرانجامش این تفکر است؟ شاهرخ بیانی و هاشمی نسب و بهزاد داداش زاده و ... ابتدا پرسپولیسی بودند. آن‌ها بعداً استقلالی شدند. پس ...

در این گونه استدلال میان «سابقه» فرد و آنچه که اکنون است، رابطه برقرار می‌شود. گذشته علت وضعیت کنونی است. امر پیشین [اصلاح طلبی] علت امر پسین [ضدانقلاب] بودن است. این مغالطه در کتب منطقی، «مغالطه علت شمردن امر متقدم» نامیده می‌شود. علت شمردن امر پیشین، در استدلال‌های سیاسی و اجتماعی و فلسفی و حتی گفتگوهای روزمره جاری است. مثل اینکه میگویند علت روی کار آمدن دولت احمدی نژاد، دولت خاتمی بود و علت روی کار آمدن دولت روحانی و رویگردانی از اصولگرایان، دولت احمدی نژاد بود. بی حجابی علت خشک سالی است. امروز آیفون خانه خراب شد.تقصیر آن کلاغی بود که دیروز آمد دم پنجره نشست و قارقار کرد.

ما با دو اتفاق یا دو موقعیت مواجهیم. یکی سابق و پیشین است و دیگری لاحق و پسین. بین این دو ربط می‌بینیم و اولی را علت دومی به شمار می‌آوریم. این واضح است که علت باید مقدم و سابق بر معلول باشد. اما قرار نیست هر که کلاه دارد، آقاجان باشد و هر گردی گردو. هر چیزی که سابق و پیشین بود، علت اتفاق پسین نیست.
برای یافتن رابطه علیت میان دو چیز لااقل چهار شرط لازم است. اول اینکه رابطه میان آن دو چیز یکنواخت و تغییرناپذیر باشد. یعنی اگر در شرایط عادی، مورد نقض یافت شد، نمی‌توان علیت بین آن دو یافت. دوم اینکه این دو چیز مجاور باشند و میانشان فاصله و درنگ نباشد. یک نمونه سیاسی برای مجاورت که اتفاقاً باز هم در استدلال‌های جناب شریعتمداری است –واقعاً از ایشان باید تشکر کرد- اینکه «ب.ز» که متهم به فساد اقتصادی است، به دولت سازندگی می‌چسبد، نه دولت نهم؛ زیرا در دولت سازندگی از دست هاشمی جایزه گرفته و عکسش هم موجود است. اینجا مجاورت نیست. بین آن جایزه در سالیان دور و همکاری با دولت نهم فاصله بسیاری است. نمی‌توان با حذف این سالهای طولانی، آن جایزه را به فساد اقتصادی الان چسباند. مؤلفه سوم علیت باید پیشینی علت باشد؛ یعنی از جهت زمانی علت سابق باشد. چهارم اینکه این رابطه نامتقارن باید باشد. یعنی اگر الف علت ب است، نمی‌توان ب علت الف باشد. در مثال‌های گفته شده، همانطور که برخی بازیکنان از پرسپولیس به استقلال رفته‌اند، عابدزاده و ... از استقلال به پرسپولیس آمده‌اند. پس تنها سبقت، نمی‌توان دلیل علیت باشد. به سه شرط دیگر نیاز است. اگرچه این شروط برای علیت تکوینی و حقیقی است؛ اما علیت در اتفاقات سیاسی و اجتماعی نیز تابع قوانین و شروطی است و هر امری پیشینی را نمیتوان علت امر پسین گرفت. اگر شریعتمداری می‌خواهد انحراف اصلاحات را اثبات کند، باید استدلال‌هایی محکم‌تر بچیند.

در جنگ جهانی دوم تصمیم گرفته شد تا بخشهایی از بدنه هواپیما را تقویت و زره‌پوش نمایند. بنابراین قسمتهایی از هواپیما که مورد اصابت گلوله و ضدهوایی دشمن قرار گرفته بود را مبنا قرار دادند که عمدتا بالها و دم هواپیماها بودند و با کمال تعجب متوجه شدند که موتور و کابین خلبان مورد اصابت قرار نگرفته است.
در حالیکه هواپیماهایی که کابین و موتور آنها مورد اصابت قرار گرفته بودند، هیچ وقت به پایگاه بازنمی‌گشتند تا مبنای قضاوت و نتیجه‌گیری قرار گیرند.
لطفا نظر خود را درباره مطلبی که خوانده‌اید، بنویسید...
کپی از مطالب این سایت تنها با ذکر فاتحه رایگان است
کدنویس و بهینه ساز سایت: سيادت   Natilos.ir © 2024 - 2015
V 9.8