مغالطه روایی چیست + مثال
مغالطه روایی به تمایل افراد به خلق داستان های ساده و معیوب از توالی واقعیت ها برای معنا بخشیدن به جهان اشاره دارد. ما به جای شانس، روی استعداد، حماقت و نیت وزن زیادی قائلیم. مردم می خواهند داستانی را باور کنند و در مواقع عدم قطعیت به دنبال توضیحات علت و معلولی هستند.
مغز شهودی، می خواهد دنیا را معنا کند. سعی می کند به مجموعه ای از داده ها انسجام دهد و تفسیرهایی را می بیند که ممکن است به صراحت ذکر نشده باشند. این منجر به مغالطه روایی می شود.
ما می خواهیم دنیایی آشفته را در یک داستان تمیز بسته بندی کنیم. باور اینکه نتایج عمدتاً بر اساس شانس هستند، رضایت بخش نیست، تا حدی به این دلیل که این امر آینده را غیرقابل پیش بینی می کند.
اما در دنیای تصادفی، الگوهای منظم اغلب توهم هستند.
مسئله این است که ما توسط اطلاعات زیادی احاطه شده ایم که مغز ما مجبور است برای پردازش همه چیز و درک جهان چیزها را به نوعی نظم دهد.
از بسیاری جهات، زندگی ما بدون داشتن حس قوی علت و معلولی، بدون الگوی منطقی، کمتر معنا دارد. اما گاهی این نوع نظم غریزی حقایق باعث اشتباه ما می شود.
بنابراین، روایتها دلایل عمیق و از نظر احساسی قدرتمندی برای درک ما از واقعیت به ما میدهند. و به طور خطرناکی، آنها حتی می توانند ما را به این فکر کنند که می توانیم آینده را پیش بینی کنیم.
اگر اجازه دهیم، روایت میتواند ما را به این باور نادرست بکشاند که علت و معلول در کار بودهاند، بهویژه زمانی که به عمیقترین باورهای ما ضربه میزند.
پس وقتی مغالطه روایی سرش را بالا می برد
ما کاملاً فراموش کردهایم که عوامل دنیای واقعی مانند تصادفات، شانس، فرصتطلبی و زمانبندی ساده را در نظر بگیریم.
داستانهایمان را کوتاه، ساده و فشرده میکنیم و هر زمان که آنها را بازگو میکنیم، جزئیات آزاردهندهای را که کاملاً مناسب نیستند، نادیده میگیریم، جزئیاتی که منطقاً به نتیجهای متفاوت منجر میشد.
برخی از روایتها آنقدر محبوب و عمیق هستند که برای ایجاد تغییرات سیاسی مورد استفاده قرار میگیرند.
آنها بر سیستم های مالی جهان تأثیر می گذارند، مردم را به سرمایه گذاری متقاعد می کنند و تحقیقات علمی و بودجه را جذب می کنند.
در مالی رفتاری
سوگیری مغالطه روایی باعث تمایل سرمایه گذاران به استفاده از داستانهای جذاب و فریبنده برای خرید و تبلیغ سهام منجر می شود.
ذهن انسان بیشتر تمایل به شنیدن داستانهای جذاب دارد تا کار با اعداد و ارقام و جداول
از اینرو سوگیری مغالطه روایی باعث ایجاد خطاهای ذهنی در بازارهای مالی می شود.
ما عناصری را که ممکن است ارتباط واقعی داشته باشند یا نداشته باشند به هم متصل می کنیم. در دنیای مالی، روایت ها بیداد می کنند. هر محصول با استفاده از یک داستان به فروش می رسد.
در روایت برد استون از ظهور آمازون
خود بزوس نسبت به تلهگذاری این اشتباه روایی هشدار میدهد.
او پیشنهاد میکند که توضیح سادهای برای چگونگی اختراع برخی محصولات - مانند خدمات وب آمازون - غول پیکر محاسبات ابری که سودآورترین بخش تجارت آمازون است، وجود ندارد.
هیچ لحظه ای نبود که آنها متوجه شوند که می توانند میلیاردها دلار با صدور مجوز این فناوری به شرکت های دیگر به دست آورند.
به طور مشابه، طالب در «قو سیاه»
استدلال میکند که انسانها نقش شانس و تصادف را در تمام جنبههای زندگی دست کم میگیرند.
او از لیزر به عنوان اختراعی یاد می کند که جهان را بر اساس شانس و نه هدف آگاهانه تغییر داد.
لیزرها بلوکهای ساختمانی حیاتی جامعه مدرن هستند و کاربردهایی در ذخیرهسازی دادهها، جراحی چشم، اسکنر بارکد و روباتیک دارند.
اما تمام کاری که چارلز تاونز، مخترع لیزر میخواست انجام دهد، شکافتن پرتوهای نور بود.
به طور مشابه، تنها کاری که گوگل در ابتدا می خواست انجام دهد این بود که یک موتور جستجویی بسازد که کار کند.
آنها قصد نداشتند این تجارت عظیم را ایجاد کنند. چیزی که میخواهم بگویم این است که شما به ندرت وقتی تصمیمی میگیرید، همه حقایق را در اختیار دارید، و حتی اگر داشته باشید، هرگز واقعاً آن را نمیدانید.
شانس نقش بسیار بیشتری در زندگی و موفقیت شما نسبت به آنچه در روایت های خود ذکر می کنید دارد.