تشییع جنازه ای که برای شهید سلیمانی صورت گرفت همه را غافلگیرکرد. میلیونها نفر با شرکت درآن مراسم تاسف و تاثر خود را از شهادت وی نشان دادند. جمعیت آنقدر زیاد بود که بسیاری از مسئولین را هم شگفت زده ساخت. آنان بسرعت تشییعجنازه حاجقاسم را مصادره به مطلوب نموده وآن را بپای محبوبیت و مقبولیت نظام نوشتند.
آیا حق با نظام است ومیلیونها ایرانی که درمراسم تشییع پیکرحاج قاسم شرکت کردند را میبایستی بمثابه طرفداری آنها از نظام و سیاست هایش دانست؟
اگرنظام این تعداد طرفدار میداشت پس چرا میزان مشارکت درانتخابات در شهرهای بزرگ به بیست یا حداکثر سی درصد هم نمی رسد؟اگرمحبوبیت حاج قاسم را آنگونه که نظام تبلیغ می کند لزوماً بمعنای طرفداری از نظام ندانیم، این پرسش باقی میماند که پس حضورآن جمعیت انبوه درمراسم خاکسپاری ایشان را چگونه میبایستی تبیین نمود؟ آیا میتوان محبوبیت وی را حجتی برهمراهی مردم با سیاستهایِ نظام در سوریه وعراق و نقش حاج قاسم دانست؟
بنظرنمیرسد این استنتاج هم خیلی واقع بینانه باشد. ضمن آنکه داورِ نهایی پیرامونِ عملکردِ ایران و شهید سلیمانی در سوریه مردم آنکشور هستند. نه مردم ایران. درجریان سرکوبِ مبارزاتِ مردم سوریه نیم میلیون سوری کشته شدند. شش میلیون نفر از ترسِ رژیمِ بشار اسد ازکشورشان گریختند وهمین تعداد هم درداخل خود سوریه خانه و کاشانهشان را رها کرده و به نقاطِ امنتر پناه بردهاند. بعید بنظرمیرسد مردمِ سوریه هرگز آنچه ما و روسها برسرشان آوردیم را فراموش کنند.
محبوبیت حاج قاسم بیش ازآنکه بواسطه عملکردِ ایشان درسوریه یا عراق بوده باشد بواسطه سلوک سیاسی آن مرحوم در ایران بود.او درهیچیک ازاعتراضات مردمی،نه در۸۸،نه در ۹۶،ونه درآبان۹۸، نه به معترضین توهین کرد و نه مردم را تهدید به سرکوب نمود؛ نه هموطنانش را اراذل و اوباش خواند و نه مزدور. برخلاف بسیاری ازهمکارانش، حاج قاسم در مناقشات سیاسی هرگز بنفع جریانات تندرو وابسته به حکومت موضع گیری ننمود. نه اصلاحطلبان را وابسته خواند، ونه معترضین را فتنه گر. بسیاری از مردم هم او را با دیگران مقایسه می کردند و در نتیجه به رفتار و سلوک سیاسی وی ارج می نهادند.
ایکاش بسیاری از مسئولین بجای تلاش بی وقفه در مصادره کردن حاج قاسم وشهادت وی، اندکی هم تامل میکردند که چرا، و چگونه، و چه شد که حاج قاسم آنگونه در قلوب بسیاری از هموطنانش جای گرفت.