دولت ها کشور را هدایت میکنند یا سیاستهای کلان نظام؟
چرا بررسی عملکرد دولت رئیسی بیفایده است؟ فهرست سیاستهای کلانِ نظام: آمریکاستیزی غربستیزی توسعۀ نظامی هستهای اقتصاد دولتی همراهی با روسیه و چین در بخشِ اوّل، اشاره داشتم که مجموعهای جهتگیریهای کلانِ نظام، همواره ثابت مانده و تمامیِ سیاستهای خُرد و کلانِ کشور را رقم میزنند.
هفتۀ گذشته، عالیجناب محسن سهرابی، پادشاهِ «کافهخبر» در کلابهاوس اطاقی ترتیب داده بودند بمنظورِ بررسیِ عملکرد دولتِ جناب حجتالأسلام رئیسی. سرکار خانم «آذر منصوری»، پزشکِ حاذق جناب دکتر «محمدرضا خاتمی»، جناب آقای دکتر «احمد زیدآبادی» و حقیر دعوت شده بودیم.
من، نظرم این بود که بررسیِ عملکرد دولت سیزدهم، آب در هاون کوبیدن است. چرا که معتقدم یکسری سیاستهای کلی توسط نظام اعمال میشود، و وضعیتِ امروزیِ کشور، بیش از آنکه معلولِ عملکرد دولتها و یا مجالسِ مختلف باشد، محصولِ سیاستها، تصمیمات و جهتگیریهای کلانِ نظام میباشد. از برنامههای هستهای گرفته تا سیاستِ خارجی، اقتصادی، استراتژی غربستیزی، آمریکاستیزی، شعارِ نابودیِ اسرائیل، برنامههای نظامی، حضورِ نظامی در منطقه، حتی رویکردهای فرهنگی و اجتماعیِ کشور، جملگی در چارچوبِ ایدئولوژیِ کلانِ نظام تصمیمگیری میشوند. دولتها و مجالسِ مختلف، صرفنظر از تفاوتهایشان، جملگی مُکَلّف به اجرای همان سیاستهای کلانِ نظام میباشند. ضمنِ آنکه مجبور هم هستند پاسخگویِ وضعیتِ معیشتِ مردم هم باشند. یعنی سیاستهای اصلی و کلانِ مملکت، بیرون از دولتها تصمیمگیری میشود، امّا دولتها مُکَلّف به پاسخگوییِ نتایجِ آنها هستند.
البته برخی از دوستان، خیلی با این نگاه موافق نبودند. مجموعاً آنشب، بنده سهبار صحبت کردم، که در سهپست بهمحضرتان تقدیم شده.
دوش در حلقۀ ما صحبتِ گیسوی تو بود
تا دلِ شب، سخن از سلسلۀ موی تو بود
دل که از ناوکِ مژگانِ تو در خون میگشت
همچنان مستِ کمانخانۀ ابروی تو بود
فهرست سیاستهای کلانِ نظام:
- آمریکاستیزی
- غربستیزی
- نابودی اسرائیل
- توسعۀ نظامی
-هستهای
- اقتصاد دولتی
- همراهی با روسیه و چین
در بخشِ اوّل، اشاره داشتم که مجموعهای جهتگیریهای کلانِ نظام، همواره ثابت مانده و تمامیِ سیاستهای خُرد و کلانِ کشور را رقم میزنند. در نتیجه، آمدن و رفتنِ دولتها یا مجالس، چیزی را عوض نمیکند. مستقل از آنکه کدام رئیسجمهور در پاستور مستقر است، سیاستهای کلانِ نظام همواره ثابت مانده. در بهترین حالت، اثرگذاریِ دولتها بر روی آن سیاستها، اندک بوده و اثرگذاریِ مجالس، حتی از دولتها هم کمتر. طُرفه آنکه هر قدر جلوتر آمدهایم، اثربخشیِ دولتها کمتر و کمتر شده.
«دشمنی با غرب»، «آمریکاستیزی»، شعارِ «نابودیِ اسرائیل»، «گسترشِ توان نظامیِ کشور»،«همپیمانی با روسیه و چین» و «تداومِ اقتصادِ فاسد و ناکارآمدِ دولتی»، از جملۀ اصلیترین ارکانِ سیاستهای کلانِ نظام میباشند. طیِ دو دهۀ گذشته، به این فهرست، «هستهای»، «حضورِ نظامی در کشورهای دیگر» و «دستیابی به تسلیحاتِ پیشرفته» هم افزوده شده. بحث بر سَرِ آن نیست که این سیاستها چقدر موردِ حمایت مردم هستند و آیا اساساً اکثریتِ جامعه، از این سیاستها طرفداری میکنند؟ بحث، بیشتر بر سَرِ این واقعیت است که چه سیسال پیش، که مرحوم هاشمیِ رفسنجانی، سیاستِ «سازندگی» را میخواستند دنبال کنند، یا جناب حجتالاسلام خاتمی، که بدنبالِ «توسعۀ سیاسی» رفتند، یا جناب احمدینژاد، که «عدالت» را سرلوحۀ دولتشان قرار دادند، یا جناب حجتالاسلام روحانی، که «مصالحه با غرب» را پِی گرفتند و بالأخره، جناب حجتالاسلام سیّد ابراهیم رئیسی، که شعارِ «بهبود وضعیتِ معیشت مردم» را دنبال میکنند، چقدر در چارچوبِ سیاستهای کلانِ نظام، از اختیارات، قدرتِ مانور و امکانِ تغییر برخوردار بودند؟
جز وصلِ تو، دل به هر که بستم، توبه
بییادِ تو، هر کجا نشستم، توبه
در حسرتِ تو، توبه شکستم، صدبار
زان توبه که صد بار شکستم، توبه
در بخشِ سوّمِ عرایضام در رومِ «کافه خبر» - ۱۲ اردیبهشت، ابتدا به این انتقاد، که بسیار از بنده میکنند مبنی بر اینکه حرفهایام تکراری است؛ پرداختم. گفتم ایکاش من خواننده بودم تا با اجرای ترانههای جدید، مجبور نمیشدم آهنگهای قدیمیام را تکرار کنم. امّا افسوس، که خواننده نیستم و مجبورم حرفهای قبلیام را تکرار کنم.
از جمله اینکه بزرگترین معضلِ نظام، که ریشۀ بسیاری از نابسامانیهای موجود است، تقسیمِ مدیریتِ کشور به دو بخشِ انتصابی و انتخابی است. بخش انتصابی، قدرتاش نامحدود، اختیاراتاش نامحدودتر، عنداللزوم قانون را هم زیرِ پا میگذارد، و دستِ آخر هم، بههیچ نهاد و مرجعی پاسخگو نیست. بخش انتخابی، قدرتاش محدود، اختیاراتاش محدودتر، در چارچوب قانون عمل میکند و به مجلس پاسخگوست. نه قوۀ قضائیه، نه شورای نگهبان، نه سپاه، نه نیروی انتظامی، نه بسیج، نه صداوسیما، نه دادگاههای انقلاب، نه ستاد اجراییِ فرمان امام، نه شورای عالی انقلاب فرهنگی، نه آستان قدس رضوی، نه یکدوجین نهادهای فرهنگی و نه هیچیک از دیگر نهادهای انتصابی، در قبالِ سیاستها و عملکردشان پاسخگو نیستند. هرچه کنند، درست است؛ و هر چه نکنند، درست تر!
اساس و بنیانِ دمکراسی بر روی پاسخگویی در برابرِ اختیارات بنا شده. اینکه اختیارات نامحدود، اما ذرهای پاسخگویی در برابرِ آن نباشد، ناماش هرچه باشد، مردمسالاری نیست. هستهای، یک نمونۀ فقدانِ پاسخگویی است. هستی و نیستیِ مملکت را هستهای دارد در خود فرو میبَرَد و کشور را بهخاکِ سیاه نشانده، بدون آنکه معلوم باشد کدام نهاد میبایستی پاسخگوی چاه ویلِ هستهای باشد که هزینههای مستقیم و غیرمستقیمِ آن ( تحریمها) ملّت را بهاین روز انداخته.
بدبختانه روزبهروز بر قدرت بخش انتصابی دارد اضافه میشود، و بایستی نتیجهگیری کرد که در ادامۀ این روند، نوری در انتهای تونل دیده نمیشود.
در عشقِ تواَم، نصیحت و پند چه سود
زهراب چشیدهام، مرا قند چه سود
گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دلست، پایِ در بند چه سود...