انقلاب صنعتي اصطلاحي است كه به تغييرات اقتصادي و تكنولوژي خاص مربوط ميشود و بهطور ويژه در انگلستان در نيمهي دوم قرن هيجدهم و اوائل قرن19 روي داد. برخيها از واژهي انقلاب صنعتي دوم ياد ميكنند كه آنهم مربوط به موقعيتها و پيشرفتهاي انقلابگونه در عرصههاي مختلف:«علمي، تكنولوژي، رشد سازمان فعاليتهاي اقتصادي و صنعتي مثل كمپانيها و...، انتقال رهبري صنعتي از انگلستان به آمريكا، غلبهي طبقهي متوسط در تمدن غربي[كه همان ايدهآلهاي بورژوا و آزادانديشي و مليگرايي بود] سرمايهداري مالي، ظهور اقتصاد بينالملل، جريان وسيع اطلاعات، تعليم و تربيت علمي [ريشه در تجربه] و...»
[1]ميباشد و دورهي تاريخي آن مربوط به سالهاي1848 و 1870م ميباشد.
انقلاب صنعتي را نبايد در دورهي خاصي از زمان بررسي كرد اگرچه همانطور كه آمد آغاز آنرا شايد بتوان در انگلستان قرن18 و ريشههاي ماقبل آن جستجو كرد، اما مهم ويژگيهاي انقلاب صنعتي است كه:«خواه در انگلستان پس از سال1760 روي داده باشد يا در ايالات متحده آمريكا و آلمان پس از سال1870، يا در كانادا، ژاپن و روسيه در عصر كنوني»
[2] شاخصههاي همانندي دارد.
انقلاب صنعتي با شاخصههاي اجتماعي و اقتصادي و مباني فكريش از جمله فردگرايي و آزادي عمل بهسرعت بر تمام جهان غلبه يافت و گذشت سالها بر گسترهي جغرافيايي آن افزود:«در پايان قرن18، انقلاب صنعتي در انگستان به خوبي در حال پيشرفت بود و طي صدسال بعدي بقيهي اروپا، ايالات متحده و ژاپن را نيز فراگرفت، ساير بخشهاي جهان نيز در قرن20 در اين مسير قرار گرفتند.»
[3] اغلب دانشمندان اين نظام صنعتي سراسري، از جمله اسپنسر[1855م] معتقدند كه«فرد فراتر از جامعه و علم فراتر از مذهب است.»
[4]
زمينههاي شكلگيري انقلاب صنعتي
يكي از ويژگيهاي انقلاب صنعتي پيشرفتهاي تكنولوژيك در صنايع مختلف بود، بطوريكه تا قبل از انقلاب، روستاها و بعد از آن كارخانهها مركز توليد و توزيع صنايع شدند، پنبه از جملهي اولين صنايع بود كه در اين انقلاب بهكار آمد، در منچستر انگلستان صنعت پنبه برتري جهاني داشت و اين رقابت برتر با اتكا بر انحصار بازارهاي مستعمرات و مناطق توسعه نيافته آغاز شده بود، اما بعد از جنگجهاني اول كه هند و چين و ژاپن دست به كالاهاي پنبهاي زدند و دخالت سياسي بريتانيا نتوانست راه را بر آنها ببندد وضعيت اين صنعت در انگلستان افول پيدا كرد و از دلايل آن نابرابري كارايي نخريسي و بافندگي بود كه باعث شد صنعت پنبه مكانيزه شود و در نتيجه سه اختراع بود كه انقلابگونه اين مشكل عمدهي آن زمان را حل كرد و برابري كارايي نخريسي و بافندگي را براي آنها به ارمغان آورد:
1-ماشين نخريسي تمام قاب جني،
[5] در دههي1760
2-چارچوب آبي
[6] در سال1768
3-ماشين نخريسي غير مداوم
[7] در دههي1780
دو اختراع اخير بود كه توليد كارخانهاي را ضروري ميداشت و«صنعت بافندگي با ازدياد اين دستگاهها به پيش رفت، اين صنعت بنابر معيارهاي قرن18، صنعتي انقلابي بود.»
[8]
اغلب تغييراتي كه بر روي هم انقلاب صنعتي را بوجود آورد چنين بود، تغييرات رو به رشدي در سفيدگري، رنگرزي منسوجات با فراوردههاي علم شيمي و بعدها هزاران كالاي صنعتي ديگر حاصل آغاز، استمرار و گسترهي انقلاب صنعتي ميباشد.
انگلستان در آن عصر بهعلت برجستگيهاي خاصي كه در برخي عرصههاي توليد كسب كرده بود، در جهان بهعنوان آغازگر انقلاب صنعتي جايگاه يافت، اگر همهی كشورهايي مثل ايالاتمتحده، فرانسه، آلمان و بلژيك تا اندازهاي پيشرفت داشتند ولي آمادگي بريتانيا براي انقلاب صنعتي از سايرين بيشتر بود: «بريتانيا سرمايهاي فراوان انباشت كرده بود و وسعت آن بهحدي بود كه سرمايهگذاري در تجهيزات لازم براي تحول اقتصادي میسر باشد.... مسائل اساسي كه امروز كشورهاي توسعه نيافته كه در كار صنعتيشدن هستند با آن روبرويند، براي بريتانياي قرن18، چندان دشوار نبود، حمل و نقل و ارتباطات ارزان بود، مشكلات تكنولوژي اوايل انقلاب صنعتي به آساني حل ميشد. براي حل اين مشكلات به افرادي با تواناييهاي علمي تخصصي، نيازي نبود.»
[9]
عوامل و عناصر انقلاب صنعتي
چه عواملي در پيدايش انقلاب صنعتي نقش مهم و فعال داشت يا بطور واضحتر در چه فاكتورهايي ميتوان مهمترين تفاوتهاي عصر انقلاب صنعتي و ماقبل آنرا از هم تمايز داد، در يك بررسي كلي برخي از عوامل محركهی فعال اين پديده، عبارتند از:
1- پيدا شدن فرصتهاي سودجويي و تحريك غريزهی طبيعي انسانها براي برتريخواهي و نفعطلبي و بهتر زندگيكردن و تضعيف تدريجي عقايد تاركدنيايي مسيحي قرون وسطائي؛
2- ظهور افراد سوداگر و مالجو و تدريجا ظهور افرادكارآفرين و توليدكننده و اقدام براي بهرهبرداي از فرصتها؛
3- تجمع ثروت و پيدايش سرمايهی مازاد بر نيازهاي مصرفي طبقهی سوداگر و كارآفرين؛
4- سرمايهگذاري در وسايل كار و ابزار توليد و سرمايهگذاري بيشتر براي بهبود ابزار توليد يا ايجاد تكنولوژي تازه با هدف سود بيشتر؛
5- بروز اكتشافات جغرافيايي، ظهور مراكز تجاري تازه، ايجاد راههاي ارتباطي تازه، جابجايي قدرتهاي اقتصادي صنعتي، پديدهها و حوادث سياسي كه جملگي امكانات كسب درآمد و ثروت تازه را نويد ميداد؛
6- پيدايش و تجمع كارگر– صنعتگر در مراكز ابتدايي شهري خارج از تسلط زمينداران و اشراف فئودال(رواج شهرنشيني و پيآمدهاي آن)؛
7- آغاز جدال تقريبا مشترك طبقهی جديد(كارآفرين- كارگر- طبقهی متوسط) با ساختار سنتي قدرت و تسلط، يعني حكومت اشرافي و فئودالي و كليسا و تأسيسات مربوط تا رسيدن به حكومتهاي ملي سراسري، استقرار مردمسالاري و دولت مردمسالار؛
8- تحول و تكامل ابزار و تأسيسات(تأسيس دانشگاهها، پيدايش اختراعات و اكتشافات و پيشرفتهاي علمي، چاپ و انتشار كتاب، روزنامههاي سراسري، انجمنهاي علمي، آموزش عمومي و باسوادي،احزاب سياسي، تشكلهاي حرفهاي كه جملگي تحول اجتماعی و فرهنگي را ايجاد كرده است.
9- تحول و تكامل ابزارها و تأسيسات اقتصادي – صنعتي(پول، بانك، بورسيه، بيمه، شركتهاي سهامي)، تشكلي(كارگري، كارفرمايي، رواج سنديكاليزم) ابزار تجارت بينالمللي، تحرك و انتقال عوامل توليد در مقياس جهاني.
10-پيدايش جامعه صنعتي و فراصنعتي، عوض شدن همهی مفاهيم و روابط(از انقلاب صنعتي تا عصر ديجيتال) و...عوض شدن مفهوم كار، زمان و فضا.
[10]
اين موارد برخي از عوامل موثر در ايجاد، استمرار و گسترش انقلاب صنعتي ميباشد كه تا عصر كنوني نيز از جمله عوامل پايداري و غلبهی نظام صنعتي در جهان ميباشد.
نظام حاصل از انقلاب صنعتي را ميتوان براحتي در بخشهاي مختلف جهان مدرنيته جستجو كرد؛ هرگاه سه عنصر اصلي اين نظام را در آن منطقه بيابيم، آن سه عنصر عبارتند از:
1- تقسيم جمعيت صنعتي به كارفرمايان سرمايهدار و كارگراني كه هيچ نداشتند مگر نيروي كار خود و آنرا در برابر مزد ميفروختند.
2- توليد در«كارخانه» كه تركيبي است از دستگاههاي تخصصي و نيروي كار تخصصي انسان و يا آنچنان كه نظريهپردازان اوليه آن "دكتر آندرو اور"، توصيف ميكند«مجموعهاي عظيم و خودكار، متشكل از اندامهاي گوناگون مكانيكي و فكري كه در هماهنگي يكنواخت و پيوستهاي حركت ميكنند... و همه آنها تابع نيروي محركي هستند كه خودبخود تنظيم ميشود.»
[11]
3- تسلط كردار سرمايهداران و انباشت سود بر تمامي اقتصاد و در حقيقت بر تمامي جامعه.
[12]
نكتهاي كه در عصر فراصنعتي و استمرار انقلاب صنعتي لازم بهطرح است صنايع اطلاعاتي و اثرات شگرف آن بر استمرار و نحوهی پيشرفت صنعتي است: «ظهور تكنولوژي اطلاعات به مثابه زيرساخت جديد يا شاهراه الكترونيكي[مطرح است.] تشبيه تكنولوژي الكترونيكي به يك شاهراه بهدليل دو كار ويژهی مشابهي است كه هر دو انجام ميدهند: مرتبط ساختن مكانهاي دور از هم و شتاب بخشيدن به فرايندهاي توليدي، نقش اينترنت و تكنولوژي اطلاعات در انقلاب صنعتي امروز نه بهعنوان فراوردهی صنعتي پيشرفته بلكه خود نموداري از انقلاب صنعتي عصر كنوني و در فرايند آن نقش ايفا ميكند.»
[13]
اگر كمي فراتر رويم انقلاب صنعتي امروز با صنايع اطلاعاتي پيشرفته تعريف شده و نقش اين انقلاب با نقش و كاركرد جهان اينترنت و اطلاعات در ارتباط است، ارتباطي ناگسستني كه در چرخههاي توليد دخيل است:«تلقي تكنولوژي اطلاعات بهعنوان يك فراورده و يك فرايند، نه تنها جايگاه جديدي را در چرخه توليد براي آن ايجاب ميكند، بلكه يكپارچگي كاركردي ميان مراحل تسسل توليد را نيز تسهيل ميكند.»
[14]
بازتاب انقلاب صنعتي
در بازتاب عملكرد انقلاب صنعتي، سه طيف يا ديدگاه وجود دارد: برخي از طرفداران نظام حاصل از انقلاب صنعتي ميان جنبههاي اجتماعي و جنبههاي فني اين نظام تفاوتي قايل نيستند و اين نظام را بهجهت پيشرفت و توسعه روزافزون صنعت و تكنولوژي ميستايند.اما برخي آسيبديدگان اين نظام يا افراد متوجه به اين طيف گسترده در نظام صنعتي هر دو جنبهی اجتماعي و فني انقلاب صنعتي را منفي و بحرانزا معرفي ميكنند.
گروه ديگر صنعتگري را از سرمايهداري جدا ميكنند، از نظر اينها انقلاب صنعتي و پيشرفت فني را بهعنوان عاملي كه ميتوانست دانش و فراواني براي همگان ارمغان آورد، پذيرفته اما مشكل سرمايهداري آنرا بهعنوان عامل پيدايش بهرهكشي و بينوايي رد ميكنند.
بايد توجه داشت كه امروز در عصر حاضر، صنعت، رفاه و وحشت را در نظام صنعتي و در كل جهان به ارمغان ميآورد، انقلاب علوم و تكنولوژي در اين عصر، نه تنها منجر به اكتشافات شگفتي بهسود انسان شده است، بلكه سلاحهاي بسيار وحشتناكي نيز بهبار آورده است، كه نه تنها ميتواند بشريت را از ميان بردارد، بلكه قادر است، كه هرگونه مظهر حيات و نمونههاي هستي را در كرهی زمين از ميان ببرد.
ايران در فراز و نشيبهاي انقلاب صنعتي
انقلاب صنعتي در عصر حاضر در بسياري از صنايع اقتصادي، كشاورزي، نظامي و...بروز پيدا كرده است و گسترهی آن جهاني شده است. جمهوري اسلامي ايران علاوه بر اينكه مصرفكنندهی غالب اين صنايع است خود در توليد صنايع كارآمد و تكنولوژي پيشرفته نقش داشته است.
رشد و پيشرفت صنعت هستهاي در كشور ايران باعث شده است كه رقيب جدي براي معدود كشورهايي كه به فناوري هستهاي دست يافتهاند باشد. نانو تكنولوژي و پيشرفت انقلابگونهی ايران در اين صنعت يك مثال خوبی در اينباره است:«توسعه مستمر در الكترونيك و الكتروپتيك براي تكنولوژي اطلاعات، ساخت و توليد مواد با كارآيي بالا و هزينهی نگهداري پايينتر، كاربردهاي دفاعي، فضايي و زيست محيطي و پيشرفتهاي شتابان بيوتكنولوژي در پزشكي، مراقبتهاي بهداشتي و كشاورزي از ويژگيهاي شگفتانگيز موجود در نانو تكنولوژي بوده و بازگشت اقتصادي و اجتماعي از ديگر تحولات اين پديده است. چنين پيشرفتهاي مشخص و كارآيي مواد و تغيير در الگوي شناخت جرقهی يك انقلاب صنعتي خواهد بود.»
[15]
در مسائل روبنايي يعني برخورد با فناوري و پديدههاي حاصل از انقلاب صنعتي ادامهدار در جهان، ايران بعنوان مصرفكننده و در مواردي توليدكننده و نقشآفرين در آن ميباشد. اما تحولات عقيدتي- فكري، اجتماعي و فرهنگي- انساني حاصل از اين انقلاب -كه بهنظر ميرسد همراه با صنايع ممكن است بدست مصرفكننده برسد و ما از آن غافل شويم- ميدانيم كه بر زيربناي اصول نظام سرمايهداري يعني نظام اقتصادي دوران انقلاب صنعتي استوار شده است، اصولي چون:
1- ليبراليسم اقتصادي، كه مبتني بر دو اصل آزادي فرد و اصالت فرد است، در اينجا اصالت فرد بر اين انديشه استوار است كه هسته و محور اصلي اجتماع فرد است، چگونه ميتوان منافع يك وجود اعتباري و خيالي(اجتماع) را بر منافع يك موجود حقيقي(فرد) برتري داد، در نتيجه آزادي فردي نيز عنصري است كه عاليترين هدف ميباشد و خود نياز به هدف ديگري ندارد.
2-رقابت كامل: يكي از نتايج آزاديهاي فردي تأمين مصالح از طريق رقابت است و با توجه به فرض همسويی منافع فردي و جمعي، رقابت حاصل از آزادي فردي ميتواند منافع و مصالح عمومي را نيز سامان دهد.
3- تعادل اقتصادي: مكانيسم خودمختار بازار تنظيمكنندهی عرضه و تقاضا در اينجا در سطح تعادل است.
[16] اگر چه با گذشت دورانهاي مختلف انقلاب صنعتي تئوريهاي ديگري هم بر نظام صنعتي شد و ديدگاههاي ماركسيسم–سوسياليسم در مقابل ديدگاههاي ليبرال قرار گرفت لكن وجه مشترك اينها تاكيد بر اصالت تجربه و مادهگرايي است؛ مبنايي كه با مبناي نظام در حال توسعه جمهوري اسلامي تفاوت اساسي دارد و اين تفاوت، پيامدها و نتايج خود را بهمراه دارد.
لذا همانطور كه در طرح ديدگاهها اشاره شد: در جمهوري اسلامي نيز بر اساس ديدگاه اول: ميتوان ميان جنبههاي فني و جنبههاي اجتماعي و فرهنگي انقلاب صنعتي و نظام حاكي از آن تفاوت قايل شد و با دقت و هوشمندي فرهنگي–اجتماعي، از مزايا و پيشرفتهاي علمي- تكنولوژيك جهان فراصنعتي بهرهمند شد و البته مهمتر آنكه در آن سهيم و دخيل باشيم.
[1]. رشيدي، علي؛ نظام سرمايهداري و انقلاب صنعتي در اروپا، تهران نشر روزنه، 1385، صص 171 – 156.
[2]. ت. س، اشتن؛ انقلاب صنعتي، ت: احمد تدين، تهران: نشر علمي و فرهنگي، 1375، ص 147.
[3]. جيمز آ، كوريك؛ انقلاب صنعتي، ت: مهدي حقيقت خواه، تهران، نشر ققنوس، 1381، ص 9.
[4]. رشيدي، علي؛ پيشين، ص 181.
[8]. هابسبام، اريك؛ صنعت و امپراطوري، ت: عبدالله كوثري، تهران: نشر ماهي، 1387، ص 66.
[10]. رك: رشيدي، علي؛ پيشين، صص 4 و3.
[11]. هابسبام، اريك؛ پيشين، ص 74.
[13]. امير احمدي، هوشنگ؛ ابزارهاي توسعه صنعتي تداوم و گسست، تهران: موسسه نشر و پژوهش شيراز، 1377، ص 173.
[15]. محمدخان، مرتضي؛ نانوتكنولوژي، نشريه كارشناس، تابستان 1380.
[16]. هادوي نيا، علي اصغر؛ دئيسم و اصول سرمايهداري، كتاب نقد، شماره 11.