اولین سلسله نیمه مستقل ایرانی:
طاهریان:
پس از مرگ هارونالرشید خلیفه عباسی در 193 هـ، میان دو پسرش امین و مأمون بر سر خلافت نزاع درگرفت. مأمون به طاهر دستور داد که با برادر وی امین جنگ کند. طاهر امین را مغلوب کرد و ذوالیمینین (صاحب دو دست راست) لقب گرفت و از طرف مأمون حکومت خراسان منصوب شد و اولین حکومت نیمه مستقل ایرانی را تشکیل داد و اولین گام در راه استقلال ایران را برداشت و نام خلیفه از خطبه حذف کرد. چند تن بعد از وی به حکومت رسیدند. حکومت محمدبن طاهر در 259 هـ..ق به دست یعقوب برافتاد.
از وقایع مهم روزگار طاهریان ( 206 ـ 259 هـ) ظهور بابک خرم دین بود که گویا از آیین مزدک پیروی میکرد و علیه حکومت تازیان برخاسته بود. پس از سالها مبارزه سرانجام در 223 هـ.ق. به دست افشین سردار ایرانی معتصم خلیفه عباسی به قتل رسید.
دیگر قیام مازیار پسر قارن بود در 224 هـ.ق که در همان سال گرفتار شد و در 225 هـ.ق در سامرا اعلام گردید. معتصم افشین را بازداشت کرد و او در سال 226 هـ.ق در زندان خلیفه جان داد.
صفاریان:
یعقوب، رویگرزادة سیستانی موسس این سلسله بود. یعقوب از عیاران بود. عیاران یا جوانمردان طبقهیی از طبقات اجتماعی ایران و از مردم عادی بودند که آداب و رسوم خاصی داشتند.
مردمی جنگجو،شجاع، جوانمرد، ضعیف نواز و دارای صفات عالی مردانه بودند، پیشوایانی آنان «سرهنگ» خوانده میشدند. خلف بن احمد از فرمانروایان آنان مردمی دانشمند بود که در سال 393 هـ.ق محمود غزنوی او را از میان برد.
زبان فارسی: سندی در دست نیست که ثابت کند طاهریان در برانداختن زبان عربی که در آن عهد رایج بود، تلاشی کرده باشند، بر عکس نوشتهاند که «طاهریان را در پارسی و لغت دری، اعتقاید نبود، در آن عصر شعرا در این فن کمتر خوض کردند» اما یعقوب که در صدد برانداختن خلافت بغداد بود، شاید به این دلیل و یا به دلیل آنکه با زبان عربی آشنایی نداشت، به شعر و ادب عربی توجه نمیکرد و به شاعران عرب زنان میگفت:«سخنی که من اندر نیابم(نمیدانم، درک نمیکنم) چرا باید گفت؟» این بی علاقگی او به زبان تازی سبب شد که لهجة دری زبان رسمی و ادبی دربار او تلقی گردد و شعر به زبان دری آغاز شود.
اولین شاعر فارسیگوی: درتذکرهها از نخستین شاعر سخن گفتهاند. در کشوری چون ایراندر این باب که اولین کسی که شعر به فارسی گفته است، نمیتوان حکم قطعی داد.بسیاری از آثار بر اثر یورشهای گوناگون از میان رفتهاند، اما به هر حال نام چندتن در تذکرهها به عنوان اولین شاعر قید شده است که تنها به ذکر نام آنان بسنده میکنیم:
1ـ بهرام گور پادشان ساسانی؛ 2ـ ابوالعباس مروزی؛ 3ـ محمدبن وصیف سیستانی؛4ـ ابوحفض مسغدی که شعر زیر از وی است:
"آهوی کواهی در دشت چگونه بودذا او ندارد یا بی یار چگونه دودا"
شاعران دوران طاهریان و صفاریان: در این دوره از چهار شاعر نام بردهاند.
1ـ حنظله بادعیسی: در دوره عبدالله بن طاهر در نیشابور میزیست. گویا دیوانی داشته.
شعر زیراز اوست:
"مهتری گر به کام شیردرست شو خطر کن ز کام شیر بجوی"
"یا بزرگی و عز و نعمت و جاه یا چو مردا آنست مرگ رویاروی"
سال مرگ او را 220 هـ نوشتهاند.
2ـ محمود وراق هروی، وفات 220 هـ.
3ـ فیروز مشرقی، معاصر عمر و لیث بود. وفاتش را 283 هـ نوشتهاند.
4ـ ابوسلیک گرگانی، معاصر عمر و لیث بود، منوچهری او را در شمار شاعران قدیم خراسان یاد کرده است.
نویسندگان، مترجمان این دوره: در این عصر چند تن ادیب، نویسنده و طبیب و مترجم و ریاضیدان میزیستند که یکی از نامدارترین آنان عبداله بن مقفع است که نام اصلی او روزبه بود. این مرد بزرگ از مترجمان برجسته بود که بسیاری از کتابهای پهلوی را به عربی ترجمه کرد. ترجمة او از کلیه و دمنه که امروز در دست است از کتابهای مورد توجه اعراب است در شیوة ترجمه فصیح و بلیغ. ابن مقفع در 142 هـ به امر سفیان بن معاویه به نهضت زندقه به وصفی فجیع به قتل رسید. محمدبن موسی خوارزمی(200 هـ) از علمای نامور ریاضی در این عهد است.
ســامانــیــان (261 ـ 389 هـ (:
سامان خدا از اجداد این خاندان از فرزندان بهرام چوبینه سردار نامور عهد ساسانی بود. خلیفه عباسی در 250 هـ حکومت سمرقند و در سال 261 هـ حکومت همه ماورالنهر را به یکی از نوههای سامان به نام نصربن احمد واگذار کرد. پس از ظهور یعقوب چون خراسان آشفته شد، علمای بخارا از نصربن احمد خواستند فردی را برای اداره بخارا بفرستد، او برادرش اسماعیل را فرستاد. اسماعیل پس از مدتی با برادر به مخالفت برخاست، در سال 275 هـ در نزدیکی بخارا برادرش را در جنگ اسیر کرد و به بخارا برد، اما در بخارا او را بر تخت نشاند، نصر پس از مدتی به سمرقند رفت و در 279 هـ درگذشت.
مؤسس واقعی سامانیان، اسماعیل بن احمد است. ابوالفضل بلعمی وزارت او را به عهده داشت. دو تن در این سلسله حکومت کردهاند، آخرین آنان عبدالملک دوم در 289 هـ به دست محمود برافتاد.
در این دوره بعضی حکومتها هم بودند که از سامانیان تبعیت میکردند و در دربار خود شاعران و مداحانی داشتند. مهمترین آن حکومتها عبارت بودند از: 1ـ آل عراق درخوارزم که پایتخت آنان شهر کاشان بود؛ 2ـ مأمونیه در خوارزم، دانشمندانی چون ابوریحان بیرونی، ابونصرعراق، ابوسهیل مسیحی و ابن سینا در دربار آنان بودند؛ 3ـ آل محتاج یا چفایان در ماوراء النهر که دقیقی و فرخی در دستگاه آنان بودند؛ 4ـ آل سمیجور که ابوالفرج سگزی در دربار آنان بود.
در نواحی گرگان و طبرستان همه سلسلههایی بودند. در مناطق شمال خاندانهای دیگری چون دیلمیان و غوریان یا آل شَنسَب حکومت میکردند.
ادبیات در عهد سامانیان: اهمیت سامانیان در آن است که از خاندانی ایرانی بودند و به نژاد خود انسجام دادند. به تشویق شاعران پرداختند و نویسندگان را به ترجمة کتابهای معتبر واداشتند. توجه آنان سبب شد ادبیات فارسی که از زمان طاهریان و صفاریان پا گرفته بود، سریعتر راه کمال را بپیماید و شاعران و نویسندگانی چون ابوشکور بلخی، رودکی سمرقندی، دقیقی طوسی و ابوعلی بلعمی به ظهور رسید. حتی تألیف شناسنامه استاد طوس فردوسی که بعدها به نام غزنویان رقم خورده است، در زمان این سلسله آغاز شد.
ویژگیهای این عهد که باید مورد توجه قرار گیرد در آن بود که پادشاهان مزاحمتی به ارباب فرقهها و مذاهب گوناگون ایجاد نمیکردند. در دوره آنان کسی به دلیل اظهار عقیدة علمی و دینی خود دچار آن مضیقههایی که نویسندگان و اندیشمندان دورة غزنوی و سلجوقی با آن مواجه بودند، نشدند.
سبک نوشته های این عصرسامانی:
1ـ ایجاز و اختصار، این شیوه در نوشتههای پهلوی هم موجود است.
2ـ عدم توجه به سجع و موازنه جز در خطابههای کتاب
3ـ تکرار، در این عهد تکرار کلمه، جمله و فعل عیب شمرده نمیشده است.
4ـ کوتاهی جملهها
5ـ کمی لغات عربی
6ـ کاربرد قید ظرف «اندر» به جای «در»
7ـ کاررد افغال با پیشوندهای کهن، مانند: فرا، فراز، باز و….
8ـ کاربرد لغات کهن فارسی، مانند نشاستن(متصدی نشستن)، پرگست باد(حاشا، دور است)
9ـ استعمال بای تأکید: برفت ، بدانست و…
در عهد سامانیان علاوه بر بخرا که بزرگترین مرکز ادبی بود، شهرهای دیگری مانند غزنین، گرگان، نیشابور، ری، سمرقند و نیستان نیز از مراکز ادبی شمرده میشدند.
زبان فارسی بر اثر آمیخته شدن با زبان عربی و پذیرفتن اصطلاحات علمی و ادبی و دینی و سیاسی و کاربرد آنها برای بیان مفاهیم و مضمونهای مختلف شعری و مقاصد علمی نسبت به قرن سوم تکاملی بیشتر یافت. با این حال لغات عربی کمتری داشت، زبان فارسی کمتر تحت نفوذ قواعد دستوری عربی بود و بیشتز از قواعد دستورزبان فارسی پیروی میکرد. چنانکه در این دوره از جمعهای عربی کمتر استفاده شده، ترکیبات عربی هنوز راه به زبان فارسی باز نکرده است.
ویژگیهای شعر عهد سامانی:
1ـ فزونی تعداد شاعران، با آنکه محدودة شعر فارسی از حدود شرق تجاوز نمیکرد، در تذکرهها و فرهنگها و کتابهای ادبی از شاعران زیادی نام برده شده است.
2ـ مهارت گویندگان و قدرت آنان و تلفیق کلام و بیان مضامین و افکار بدیع و فصاحت از مسائل مهم و قابل توجه در این عهد است. گویندگان این عصر مانند دقیقی، رودکی و.. هنوز هم از فصیحترین شاعران ایران شمرده میشود.
3- کثرت اشعار، برخی تعداد ابیات رودکی را یک میلیون و سیصدهزار بیت دانستهاند، شاهنامه را شصت هزار بیت قید کردهاند، امروز در شاهنامههای چاپی قریب 52 هزار بیت آمده است. مقدار زیادی از این اشعار در حمله وحشیانه قوم مغول از میان رفته است.
4ـ سادگی و روانی کلام و فکر ویژگی دیگر شعر این عهد است.
5ـ تحول اوزان عروضی، در این عهد اوزان مطبوعتر و گوشنوازتر شده است.
6ـ تازگی مضمون، شاعران این عهد با مضامین تازه روبرویند، کسی پیش از آنان آن مضامین را در شعر خود به کار نبرده بود.
7ـ توصیف و تشبیه، اشعار این دوره سرشار از توصیفهای میدانهای جنگ و مجالس بزم، جشنها و… است.
8ـ بازتاب اوضاع اجتماعی، نظامی و سیاسی در شعر این دوره، علت این امر واقعبینی و آشنایی شاعران با محیط مادی، اجتماعی بود. زندگانی مرفه شاعران سبب شده است که شعر این دوره عیش و کارمانی را بازتاب میدهد و از ناکامی و یأس کمتر سخن به میان آمده است.
انواع شعر و موضوعهای آن در عصر سامانی:
شاعران سامانی در قالبهای مثنوی، قصیده، غزل، مسلط، ترجیعبند، رباعی، دوبیتی و قطعه شعر سرودهاند، مسمط و ترجیحبند در اواخر این عهد رایج شده است.
مطالب و موضوعهای شعر این دوره خال از تنوع نیست. مدح، وعظ، وصف، هجو، هزل، داستان و قصه و حماسه در اشعار این دوره دیده میشود.
مهمترین دره حماسهسرایی در ایران همین دوره است. شاهنامة مسعود مروزی و دقیقی در این دوره سرورده شده است و اساس بزرگترین حماسة ملی ایران یعنی شاهنامة حکیم طوس در این عهد آغاز شده است.
تغزلاتی که در آغاز قصاید این دوره جای گرفته نوعی اشعار غنایی است که از اواسط دوره سامانی رواج یافته است. دقیقی در تغزل و غزل مهارت داشتو تغزل به معنی دقیق آن در آغاز قصاید این عهد دیده میشود.
در غزلهای قرن 4 و 5 گاهی کلمات خشن و بعضی ترکیبات ثقیل دیده میشود که بیشتر مناسب قصیده است. آوردن تخصص در پایان غزلها رایج نبود. غزلها معمولاً کوتاه بود.
مدیجهسرایی به تقلید از شعر عربی رواج پیدا کرده است. شاعران به مدح سرگرم بودند.
میرشاعر راتبه وظیفهیی مقرر داشت. شاهان سامانی و بعد از آنان شاهان غزنوی به شاعران صلهای فراوان بخشیدند.
آوردن پند و حکمت در شعر فارسی از قرن چهاردهم معمول شده است. در این باب کسائی امروزی پیشقدم بر دیگران بود. بعدها شیوه او را ناصر خسرو شاعر بزرگ تقیلد کرد.
داستانسرایی و قصهپردازی نیز در این عهد رایج بود. رودکی بجز کلیله و دمنه شش منظومه دیگر نیز داشته است. ابوشکور بلخی مثنوی آفریننامه و ابوالمؤید بلخی مثنوی یوسف و زلیخا را سرود.
نثر دوره سامانی: نثر نی زدر این عهد اهمیت داشت. از کتب منثور این عهد از سه کتاب تاریخ طبری، تألیف ابوجعفر محمدبن طبری، ترجمه تفسیر طبری و کتاب الانبیه عن حقایق الادویه از ابومنصور موفق علی بن علی هروی باید نام برد که کهنترین نسخه آن به خط اسدی طوسی در دست است.
شاعران عهد سامانی:
رودکی: ابوعبداله جعفربن محمد رودکی احتمالاً در اواسط قرن سوم هجری در روستای بنج از روستاهای رودک سمرقند به دنیا آمد. از آغاز زندگی و تحصیلات او اطلاعی در دست نیست. آواز خوش داته و چنگ نیکو میزد. در پارهیی منبع او را نابینای مادرزاد دانستهاند، ول در اشعار او مضامینی هست که دلیل بر بینایی اوست.
1-رودکی در سرودن قصیده و مثنوی استاد بود، بسیاری از شاعران دورههای بعد او را «سلطان شاعران» و «استاد شاعران» خواندهاند. اشعار وی ساده، روان و به سبک خراسانی سروده شده است. تعداد اشعار او را یک میلیون و سیصدهزار بیت دانستهاند، اگر چه این سخن اغراق آمیز هست، اما به هر حال دلیل به کثرت آثار اوست. رودکی علاوه بر دیون کلیه و دمنه و سندبادنامه و چند منظومه دیگر هم داشته است که اکثر آنها از میان رفته، به سبب شباهت نام ممدوح رودکی یعنی «نصر» و ممدوح قطران تبریزی، یعنی «بونصر محلان» تعدادی از ابیات این «شاعر به هم تخلیط شده است. وفات رودکی در 329 هـ.ق اتفاق افتاده است. از اشعار اوست:
"روی به محراب نهادن چه سود دل به بخارا و تبان طراز"
"ازد با وسوسة عاشقی از نو پذیرد، نپذیرد نماز"
2ـ دقیقی: ابومنصور محمدبن احمد دقیقی طوسی از شاعران عصر سامانی است، از جزئیات زندگی او هم اطلاع دقیقی در دست نیست. شهرت او به سبب سرودن شاهنامه به دستور نوح بن منصور سامانی است. از این کتاب قریب 2022 بیت در داستان گشتاسب و ظهور زردشت و حملة ارجاس تورانی به ایران در دست است که فردوسی در شاهنامه خود نقل کرده است. چون دقیقی از زردشت با احترام سخن میگوید و اشاراتی به آیین زردشت دارد، ظاهراً بر آن است که وی آیین زردشتی داشته است.
دقیقی علاوه بر شاهنامه، قصاید، مدایح و غزل نیز ساخته است. از قصاید بر جای مانده از او معلوم میشود که وی سبک دروشی خاص داشته و شعر پخته سروده است. در اثنای قصاید پند و اندرز و راهنمایی و ترویج صفات مردانگی آورده است. از دیگر اشعار او قریب سیصد بیت مانده است. در غزلسرایی لطیف و در مدح قوی است،اما در داستانسرایی به پای استاد طوس نمیرسد. همان طور که فردوسی هم اشاره کرده،ابیات سست و کلمات متنافر در شاهنامة او دیده میشود. او در جوانی بین سالهای 367 ـ 370 هـ به دست یکی از غلامان خود کشته شده است. از اشعار اوست:
"شب سیاه بدان زلفکان تو ماند سپید روز به پاکی رخان تو ماند"
"عقیق را چوبسایند نیک سودهگران گر آبدار بود با لبان تو ماند"
"به بوستان ملوکان هزار گشتم بیش گل شکفته به رخسارگان تو ماند"
"دو چشم آهو و نرگس شکفته به بار درست و راست بدان چشمکان تو ماند"
3ـ کسایی مروزی: ابوالحسن مجدالدین کسایی از شاعران اواخر دوره سامانی و اوایل دوره غزنوی است. پیش از فردوسی سه تن از شاعران مشهور بودهاند. رودکی، دقیقی و کسایی. مرو زادگاه کسایی از دورههای کهن شهری معروف و از مراکز مهم فرهنگی بود. کتابخانهیی که یزدگرد از تیسفون به مرو برده بود تا دوره مأمون باقی بود. کسایی در سال 341 هـ به دنیا آمد، در آن اوان آفتاب بخت سامانیان در سراشیب غروب بود، روزگار کسایی زمانه آشوب بود.
کسایی اگجر مدیحه سرا است، مدح پیشینه نیست. شاعری پاک اعتقاد است. او شیعه است و به ستایش خاندان پیامبر و امام اول شیعیان پرداخته است. از نخستین شاعرانی است که قصاید دینی و پندهای اخلاقی سروده و از این لحاظ میتوان گفت که سرمشق ناصرخسرو بوده است.
از اشعار کسایی زیاد باقی نمانده، از اشعار اندک او معلوم میشود که او از استادان مسلم زبان فارسی بوده است. وفات کسایی بعد از 394 هـ رخ داده است. از اشعار اوست:
"گل نعمتی است هدیه فرستاده از بهشت مرم کریمتر شود اندر نعیم گل"
"ای گل فروش گل چه فروشی برای سیم وز گل عزیزتر چه ستانی به سیم گل؟"
4ـ فردوسی: حکیم ابوالقاسم منصوربن حسن فردوسی از شاعران بسیار چیرهدست و حماسهسرای بزرگ ایران است. برخی او را از بزرگترین حماسهپردازان جهان دانستهاند. اگر قصهها و افسانهها و تکرارها را که دربارة او نقل کردهاند، نادیده تلقی کنیم از زندگانی این مرد بزرگ ادب ایران اطلاع اندکی داریم.
فردوسی در سال 329 یا 330 هـق. در روستای پاژ از روستاهای طابران طوس به دنیا آمد. در چهار مقاله که جزو قدیمیترین مآخذ موجود درباره فردوسی است، این مطلب تأیید میشود. فردوسی از دهقانان طوس بود و دهقان در آن روزگار به افرادی گفته میشد که ملک و زمینی داشتند و نجیبزاده بودند و اهل دانش و معرفت که به آیین ممکلتداری واقف بودند و آداب و سنن اجدادی را حفظ میکردند و رابط مردم عادی و دولتمردان هم بودند. به این ترتیب معلوم میشود که فردوسی زندگانی مرفه و آسودهیی داشته است. اما به سبب پرداختن به شعر و تاریخ کهن ایران به مرور زمان سرمایه خود را صرف اتمام شاهنامه کرده و در اواخر عمر به تنگدستی افتاده است.
حکیم طوس در سی و پنج یا چهل سالگی درصد و نظام شاهنامه برآمده است. و نزدیک بیست یا بیست و پنج سال از عمر خود را صرف این کار کرده است. یک بار نسخهیی در 384 هـ به پایان رسانده، بار دیگر در سال 400 هـ، تحریری از کتاب خود فراهم ساخته. در سال 384 هـ که شاهنامه را به پایان رسانده، شاید بر آن بوده که فرمانروایی شعرشاس، مقتدر و جوانمرد بباید که کتابش را بر وی تقدیم کند که هم ملحوظ ماند و هم از صلة ن درروزگار پیری و ناتوانی استفاده کند. اما اوضاع خراسان آشفته بود، شاهان سامان دچار سرداران خود بودند و امیران ترک کشورهای همجوار کشمش داشتند. سرانجام محمود غزنوی در 389 هـق به استقلال به سلطنت رسید و فرمانروایان اطراف را مطیع خود کرد.
در این سال احتمالاً فردوسی قریب پنجاه و هشت سال داشت، آوازة محمود به گوش او رسید شاید کسی به فردوسی توصیه کرده باشد که شاهنامه را به نام محمود کند، اما احتمالاً فردوسی قریب بیت سال دیگر هم شاهنامه را نگاه داشته است. شاهنامهیی که فردوسی در سال 400 هـ در هفتاد و یک سالگی تقدیم کرده است. در دیباچه، خاتمه اوایل و ؟ بعضی داستانفها ؟ محمود را افزوده است و نام بعضی کسان را چنانچه کرده و چنانکه نوشتهاند در سال 401 یا 402 هـ نسخهیی از آن را به غزنین برای محمود فرستاده است.
اما محمود بر شاهنامه عنایتی نشان نداد. این بی عنایتی محمود سببهایی داشته است که به برخی از آنها اشاره کردهاند:
الف. مذهب فردوسی مورد پسند محمود متعصب واقع نشد.
ب. فردوسی منکر امکان رؤیت خدا بود، سلطان که مذهب اهل سنت داشت و معتقد رؤیت بود، حاسدان فردوسی را معتزلی و مقرمطی قلمداد کردند.
ج. محمود از دیون نام وزیر پیشین خود ابوالعباس فضل بن احمد را که حامی فردوسی و دوستدار زبان فارسی بود، شاهنامه دیده و خشمگین شده بود.
د. محمود که غلام زاده بود، نمیتوانست نام شاهان و بزرگان ایرانی را در شاهنامه ستوده شده بودند، تحمیل کند.
هـ.. خشت دایی ممود او را از پرداخت صله، مانع شده بود.
باری، فردوسی بعد از آن ده، پانزده سالی زند بود، سرانجام در 411 یا 416 هـ.ق وفات یافت. آخرین اشارهیی که فردوسی در شاهنامه به سالهای عمر خود اشاره کرده، هشتاد سالگی اوست:
«کنون عمر نزدیک هشتاد و شد»
محتوای شاهنامه: شاهنامه تاریخ ایران است از پیدایی اولین بشر و اولین پادشاه تا انقراض سلسلة سامانی به دست اعراب، بخش عمدة کتاب با تاریخ واقعی منطبق نیست، بلکه چنان است که ایرانیان پنداشتهاند. شاهنامه را به سه دوره متمایز تقسیم کردهاند:
1. دوره اساطیری از پادشاهی کیومرث تا ظهور فریدون.
2. دوره پهلوانی از قیام کیومرث تا ظهور فریدون
3. دوره تاریخی از عهد دارای داریان تا انقراض ساسانیان
برای آنکه را نسبت محتوای سه گانة شاهنامه اطلاعی داشته باشیم، باید بگوییم که اگر محتوای شاهنامه را به سب بخش مساوی تقسیم کنیم، مهمترین و مفصلترین بخش شاهنامه حماسی است. بخش اساطیری مختصر است و در آن به رمز و ایما سخن رفته، بخش تاریخی منحصر به شاهنامه نیست، در دیگر کتابها نظیر مجمل التواریخ و القصص و … از تاریخ ایران سخن رفته است، اما بخش حماسی داستانهایی دارد که در کتابهای دیگر موجود نیست، مثلاً داستا رستم و سهراب فقط در شاهنامه آمده است.
خصایص شاهنامه:
1. تکرار: بسیاری از اجزای داستانها به صورتهای گوناگون تکرار میشوند. مثلاً هفت خوان رست در هفت خوان اسفندیار تکرار میشود. نحوه انتخاب اسب در مورد رستم و سهراب تقریباً شبیه هم است.
2. تناقض: گاه در شاهنامه مطالب تقیضهماند. در آغاز داستان سیاوش چنین معلوم میشود که ما در او اردختران گرسیوز است، این امر بادنشینی گرسیوز ا سیاوش متناقض است.
3. قدرت توصیف: فردوسی وقتی به توصیف امری برمیخیزد، آن را چنان توصیف میکند که در برابر خواننده مجسم میشود.
4. در وصف میدانهای جنگ فردوسی داد سخن میدهد، گویی خواننده خود در عرصههای جنگ حضور دارد.
5. پهلوانان شاهنامه: پهلوانان راد و جوانمرد شاهنامه همه از ایراناند. در سپاه دشمن به ندرت پهلوان راد پیدا میشود، اگر پیدا شود، تبار ایرانی دارد.
6. جنگ در شاهنامه برای انتقام و اجرای عدالت است.
7. کارهای خارقالعاده: در شاهنامه کارهای خارقالعاده دیده میشود. مثلاً پهلوانی یک تنه با سپاهی میجنگد و پیروز میشود.
8. زن در شاهنامه گاهی رشادتهایی از خود نشان میدهد. مثلاً گردآفرید ساکن دژ سپید در مقابل بیژن ایستادگی میکند.
درباره شاهنامه خیلی مفصلیتر باید سخن گفت، اما چون هدف اختصار است، به این مقدار بسنده میشود. نمونهیی از شعر فردوسی رااز آغاز داستان بیژن و منیژه در توصیف شب نقل میکنیم:
شبی چون شبه روس شسته به قیر نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر
دگرگونه آرایشی کرد ماه بسیج گذر کرد در پیشگاه
شده تیره اندرسرای درنگ میان کرده بار یک دل کرده تنگ
ز تاجش سه بهره شده لاژورد سپرده هوا را به زنگار و گرد
سپاه شب تیره برداشت و راغ یکی فرش گسترده از پر زاغ
نموده ز هر سو به چشم اهرمن چو مار سیه باز کرده دهن
چو پولاد زنگار خورده سپهر تو گفتی به تیر اندر اندود چهر
هر آنگه بزور یکی باد سرد چو زنگی برانگیخت زانگشت گرد
چنان گشت گردون گردان به جای شده سست خورشید را دست و پای
سپهر اندر آن چادر قیرگون تو گفتی شدستی به خواب افررون
دیگر شاعران عصر سامانی: چنانکه قبلاً گفتیم، یکی از ویژگیهای عصر سامانی وجود تعداد زیاد شاعران است. اما جهت رعایت اختصار از همه آنان نمیتوان سخن گفت. از 27 شاعر، تنها به ذکر نام چند تن اکتفا میشود، ابوالحسن آغاجی بخاری(موحد دقیقی)، ابوالعلاء شوشتری که کتابی هم در عروض داشته است، بهرامی سرخسی که دو کتاب در عروض و قافیه داشته است، ابوطاهر خسروانی، خسروی سرخسی، عماره مروزی، یوسف عروضی و...
نثرنویسان عصر سامانی کتابهایی که مؤلف آنها معلوم نیست:
1ـ مقدمه شاهنامه ابومنصوری: ابومنصور محمدبن عبدالرزاق طوسی از سرداران معروف و دلیر خراسان، وزیر خود ابومنصور محمدبن عبداله معمری را را نامور کرد که دانایان خراسان را برای تدوین شاهنامهیی گردآورد. او دانشمندانی را جمع کرد، شاهنامهیی نوشتند و در سال 346 هـ که شاهنامه تمام شد، مقدمهی هم بر آن افرزودند. اصل شاهنامه منثور از میان رفته است، اما مقدمه آن از برکت شاهنامه تا امروز محفوظ مانده است و از کهنترین آثار منثور فارسی است. این مقدمه را مرحوم علامه محمدقزوینی تصحیح کرده و به چاپ رسانده است. پروفسور مینورسکی ان را به انگلیسی منتشر کرده است.
2ـ شاهنامه منثور ابوالمؤید بلخی: که اصل کتاب از بین رفته، قدیمترین مأخذی که از این کتب نام برده تاریخ بلعمی است.
3ـ شاهنامة ابوعلی بلخی: که ابوریحان بیرونی از آن نام برده.
4ـ عجایب البلدان یا عجایب البر و البحر: ؟ به ابوالمؤید بلخی که در تاریخ سیستان چند بار از آن نام برده شده است.
5ـ تاریخ بلعمی: اصل این کتاب از محمدبن جریر طبری است،این کتاب را ابوعلی محمد بلعمی وزیر نوح بن منصور از عربی به فارسی برگردانده، بلعمی در ترجمه غیر از تاریخ طبری از کتب دیگر هم انتقاد کرده و آن را به صورت تذلیف در آورده است.
6ـ ترجمه تفسیر طبری: ترجمه این تفسیر به دستور منصوربن نوح سامانی(350 ـ 366 هـق) در حدود 352 هـ به دست عدهایی از علمای ماوراءالنهر و خراسان به فارسی درآمده است نسخه نفیسی از این کتاب که در تاریخ 606 هـ تحریر یافته ، و از کتابهای مقبرة شیخ صفیالدین اردبیلی بوده و هفت مجله داشته، در کتابخانه سلطنتی سابق موجود است که جلد چهارم آن مفقود شده اس.
7ـ حدود العالم من المشرق الی المغرب: این کتاب که در سال 372 هـ تألیف شده در جغرافیا و تقسیمات زمین به نام ابوالحارث محمدبن احمد ریغون از آن فریغون که معاصر نوح بن منصور سامانی در دستور گورکانان(منطقهیی در حدود غرب بلخ)حکومت داشتند، تقدیم شده است. مؤلف آن معلوم نیست. این کتاب را خاورشناس روسی تو مانسکی( = Toumansky) کشف کرده، در 1931 ازسوی آکادمی علوم شوروی سابق انتشار یافته است. بعدها چند بار چاپ شده است.
8ـ الانبیه عن حقایق الادیه: اردبو مصور موفق ؟ در داورشناسی، نسخهیی از آن که به خط اسدی طوسی مؤلف گرشاسنامه در شوال سال 447 هـ استنتاج شده در کتابخانه وین(اتریش)نگهداری میشود.